در دل تاریخ ایران، در هنگامه‌ای که دیو استعمار پنجه بر خاک وطن افکنده بود، مردانی برخاستند که جز غیرت و شمشیر، سرمایه‌ای نداشتند. آنان ایل قره‌پاپاق(کلاه‌سیاهان) بودند؛ ترکانی شیعه‌مذهب که از عهد صفویه، همچون سدی استوار، از مرزهای شمال غرب ایران پاسداری می‌کردند. جنگ‌آورانی که در میدان نبرد، به سبک پارتیزانی خود، همچون سایه بر دشمن فرود می‌آمدند و چونان توفان، از برابر دیدگانشان ناپدید می‌شدند.
 

با تیره شدن مناسبات ایران و روسیه، نقی‌خان بوزچلو، سردار شجاع قره‌پاپاق، یارانش را گرد آورد و آنان را به نبرد با اشغالگران فراخواند. نخست، بر دو ناحیه‌ی تحت سلطه‌ی روس‌ها یورش بردند، شمشیرها درخشید، تفنگ‌ها غریدند، و سربازان دشمن یکی پس از دیگری در خون خود غلطیدند. تسلیحات روس‌ها به غنیمت گرفته شد، اما این تنها آغاز کار بود.

 

قره‌پاپاق، تاریخ ایران، مقاومت ایرانیان، جنگ‌های ایران، نقی‌خان بوزچلو، عباس میرزا، جنگ‌های قاجار، معاهده گلستان، نبرد اصلاندوز، حسین علمی نیک، میز تاریخ رسانه زاویه دید
در یورش دوم، نقی‌خان و ۷۰۰ سوار بی‌باکش، شبانگاه بر حمزه‌چمنی تاختند؛ جایی که محل استقرار توپخانه های روس بود. ناگهان، آتش جنگ از دل تاریکی زبانه کشید، سواران قره‌پاپاق همچون شیران گرسنه بر دشمن تاختند، و در چشم بر هم زدنی، تمام مهمات و توپ‌های روس‌ها را به غنیمت گرفتند.
 
اما تقدیر، داستانی تلخ‌تر در دل خود داشت. جنگ ادامه یافت و سرانجام ایروان، قلب تپنده‌ی قفقاز، به دست سپاه روس به فرماندهی سی سیانوف افتاد. هرچند دیری نپایید که ایرانیان دوباره آن را بازپس گرفتند و سی سیانوف، همان که با غرور دروازه‌های ایران را گشوده می‌پنداشت، کنار دیوارهای باکو در خون خود غلطید.
 

با این‌همه، سرنوشت همچنان تیره بود. در نبرد اصلاندوز، ایرانیان شکست خوردند و اندکی بعد، قرارداد ننگین گلستان امضا شد. اما قره‌پاپاقان، که شرفشان را به هیچ عهدنامه‌ای نمی‌فروختند، به نبرد ادامه دادند. دوازده سال، هر زمان که فرصتی می‌یافتند، همچون سایه‌ای مرگبار بر سر دشمنان فرود می‌آمدند، تا اینکه در سال ۱۲۴۰ هجری قمری، آخرین دژ مقاومتشان، گوگچه، نیز در محاصره‌ی روس‌ها سقوط کرد.

قره پاپاق ها که زیر پرچم روسیه ماندن را ننگ می‌دانستند، هرآنچه داشتند از دست دادند، اما عزتشان را نه! پس با پای پیاده، در سرمای استخوان‌سوز، دل به سفر بستند. زمستان‌های سخت را پشت سر گذاشتند، از رودخانه‌ی خروشان ارس، درحالی‌که بسیاری از همراهانشان جان سپردند، عبور کردند و سرانجام، با تنی زخمی اما سری افراشته، به خاک ایران رسیدند.
 
 

عباس میرزا، که دلیرمردی آنان را ارج می‌نهاد، سرزمین سولدوز را به آنان سپرد. جایی که امروز، نقده نام دارد؛ و از آن پس، یاد و نام قره‌پاپاقان، تا ابد در دل تاریخ ایران ماندگار شد.

نویسنده: حسین علمی نیک
میز تاریخ رسانه زاویه دید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *