با تاج‌گذاری شاه اسماعیل صفوی در تبریز، ایران وارد مرحله‌ای تازه از تاریخ سیاسی و مذهبی خود شد. این دوره که با سقوط شروانشاهان و شکست الوند آق‌قویونلو آغاز شد، سرآغاز تحولی بنیادین در ساختار مذهبی کشور و نظام قدرت بود. شاه اسماعیل در بدو سلطنت خود، با دو چالش عمده مواجه بود: نخست، اعلام رسمی مذهب تشیع در کشوری با اکثریت سنی، و دوم، مدیریت خصومت و رقابت میان دو نیروی کلیدی قدرت یعنی قزلباشان و تاجیک‌ها.

تثبیت تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور، یکی از نخستین و شجاعانه‌ترین تصمیمات شاه اسماعیل بود. خاندان صفوی پیش از تشکیل دولت، طی بیش از دو قرن، در قالب طریقتی صوفیانه به تبلیغ تشیع دوازده‌امامی و گرایش‌های باطنی مشغول بودند. اما با وجود این پیشینه، هنوز شیعیان در ایران در اقلیت قرار داشتند؛ برای مثال، در تبریزِ آن زمان که حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت داشت، بیش از ۲۰۰ هزار نفر سنی‌مذهب بودند. با این حال، شاه اسماعیل بدون هیچ‌گونه تعارف سیاسی یا محافظه‌کاری، تشیع را به‌عنوان مذهب رسمی کشور اعلام کرد. این تصمیم، سرآغاز عصری نوین برای شیعیان ایران بود؛ عصری که در آن برای نخستین بار پس از قرن‌ها، مردم با آسودگی خاطر بر بام‌ها اذان گفتند و «اشهد ان علیاً ولی‌الله» را بلند بر زبان آوردند.

اهمیت این اقدام نه‌تنها در تحول درونی کشور، بلکه در بُعد منطقه‌ای نیز چشمگیر بود. چراکه ایران از سه جهت با دشمنان سنی‌مذهب احاطه شده بود و اعلام تشیع، به معنای اعلام موضع آشکار در برابر قدرت‌هایی چون دولت عثمانی بود. عثمانی‌ها که حکومت‌شان بر پایه تسنن بنا شده بود، همواره با شیعیان با خشونت برخورد می‌کردند؛ چنان‌که فقط یک نمونه از آن، قتل عام چهل‌هزار نفری شیعیان در قلمرو آنان بود. در همین زمان، سلطان مراد عثمانی با ارتشی بالغ بر ۷۰ هزار نفر، که حدود شش برابر نیروهای نظامی شاه اسماعیل بود، به سوی ایران لشکر کشید. این تهدیدهای نظامی، در کنار فتنه باقی‌مانده از آق‌قویونلوها، وضعیت شاه اسماعیل را پیچیده‌تر می‌کرد، اما او بدون عقب‌نشینی، راه خود را ادامه داد.

در کنار تحولات مذهبی، شاه اسماعیل باید ساختار قدرت سیاسی کشور را نیز سامان می‌داد. در این میان، دو نیروی اصلی نقش‌آفرین بودند: قزلباشان و تاجیک‌ها. قزلباشان که غالباً ترک‌زبان و از ایلات وفادار به طریقت صفویه بودند، نیروی نظامی اصلی شاه را تشکیل می‌دادند. آنان شاه را به قدرت رسانده و انتظار داشتند پاداش خدمات‌شان را در قالب مناصب کلیدی دریافت کنند. از سوی دیگر، تاجیک‌ها که عمدتاً فارسی‌زبان و از نخبگان فرهنگی، دیوانی و اهل قلم کشور بودند، خواهان مشارکت در اداره دولت بودند و تصور می‌کردند که توانایی و شایستگی لازم را برای تصدی امور کشوری دارند.

این دو گروه، به‌رغم تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی، هر دو سهم خود را از حکومت مطالبه می‌کردند. قزلباشان، به دلیل نقشی که در جنگ‌ها و تثبیت قدرت شاه داشتند، مناصب بالا را حق خود می‌دانستند و اعطای آن‌ها به دیگران را نوعی بی‌احترامی تلقی می‌کردند. در عین حال، تاجیک‌ها نیز بدون وجود پشتوانه نظامی، قدرت نرم فرهنگی و سیاسی را در دست داشتند. شاه اسماعیل با هوشمندی و واقع‌بینی خاص خود، ساختار حکومتی را به گونه‌ای تنظیم کرد که تعادل نسبی میان این دو گروه برقرار شود.

در این ساختار، مناصب نظامی و اجرایی کلان همچون وکیل نفس نفیس (نایب‌السلطنه در امور کشور)، امیرالامرا (فرمانده کل قوا) و قورچی‌باشی (فرمانده نیروهای عشایری) به قزلباشان سپرده شد. در مقابل، مناصب دیوانی و نظارتی چون وزارت و صدارت، به تاجیک‌ها واگذار گردید. بدین ترتیب، شاه اسماعیل توانست هم ستون نظامی قدرت خود را حفظ کند و هم از ظرفیت‌های دیوانی و اداری کشور بهره گیرد.

در جمع‌بندی باید گفت، شاه اسماعیل یکم صفوی در آغاز سلطنت خود با تصمیماتی جسورانه، بنیان‌های یک حکومت شیعی مقتدر را بنا نهاد. اعلام رسمی تشیع، به‌رغم تهدیدهای خارجی، هویتی تازه به ایران بخشید و تفاوت آشکاری میان آن و همسایگان سنی‌مذهبش ایجاد کرد. از سوی دیگر، تعادل دقیق میان دو نیروی اصلی جامعه، یعنی قزلباشان و تاجیک‌ها، ضامن ثبات نسبی درونی حکومت نوپای صفوی شد. شاه اسماعیل نه‌تنها یک پادشاه فاتح، بلکه یک مهندس قدرت بود؛ کسی که توانست سیاست، مذهب و قومیت را در قالب دولتی متمرکز و منسجم، تلفیق کند.

 

نویسنده و گردآورنده: حسین علمی نیک
میز تاریخ رسانه زاویه دید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *