ارزیابی قدرت نظامی یک کشور: ابعاد پنهان و واقعیتهای میدانی
در پهنه وسیع افکار عمومی، و بهویژه در میان آحاد جامعه که غالباً با عمق و پیچیدگیهای مطالعات استراتژیک و علوم نظامی ناآشنا هستند، ارزیابی توان رزمی یک ملت اغلب به تماشای تصاویر جذاب و کلیپهای پروپاگاندای نظامی خلاصه میشود. کافی است صحنههایی از یک سیستم تسلیحاتی پیشرفته، همراه با موسیقی حماسی و جلوههای بصری خیرهکننده، در یک گزارش خبری تلویزیونی از شبکه خبر یا یک محتوای وایرال در شبکههای اجتماعی منتشر شود تا بیدرنگ این تصور در ذهن مخاطب نقش ببندد: آن کشور، نماد بلامنازع قدرت نظامی است. این برداشت، متأسفانه، غالباً بر پایه یک بازنمایی سطحی و احساسی از توانمندیهای تسلیحاتی شکل میگیرد که با واقعیت میدانی فاصله زیادی دارد.
این سوگیری شناختی، اما، تنها به مخاطبان عام محدود نمیشود. حتی در میان برخی از علاقهمندان و همکاران رسانهای ما که در حوزه نظامی و دفاعی فعالیت میکنند، نیز این روایت سادهانگارانه ریشه دوانده است. این گروه نیز گاهی اوقات صرفاً بر جنبههای سختافزاری و پلتفرمهای تسلیحاتی یک کشور، آن هم از زاویه دید برنامههای تبلیغاتی و گزارشهای روابط عمومی نیروهای مسلح، متمرکز میشوند. آنها با دیدن نماهای نزدیک از پهپاد های بومی با قابلیتهای مانور خوب، تانکهای ارتقاء یافته با زرههای نفوذناپذیر، یا سامانههای موشکی دفاعی با سرعتهای بالا و دقت بالا که مثلاً در بخش دفاعی-نظامی مثلا خبرگزاری فارس یا تسنیم منتشر میشود، به وجد میآیند. سپس با این پرسش که “این فناوریهای پیشرفته و انقلابی توسط کدام کشور توسعه یافته است؟”، بیدرنگ به این نتیجه میرسند که سازنده آن حتماً یک قدرت نظامی بیرقیب در صحنه جهانی است. این دیدگاه، که توانمندی یک ملت را تنها بر اساس نمایشهای بصری، قابلیتهای تکی سلاحها، و آمار خام تجهیزات نظامی میسنجد، اشتباهی بنیادین و ریسکآفرین در تحلیلهای استراتژیک و امنیتی به شمار میرود.
در حقیقت، برآورد واقعی قدرت نظامی یک کشور مستلزم در نظر گرفتن پارامترهای بسیار پیچیده و چندوجهی است که شاید مسئله صرفاً داشتن سلاحهای پیشرفته، در ردههای بعدی اهمیت قرار گیرد. فیلمها و محتواهای تبلیغاتی نظامی، در واقع، در پائینترین سطح از شاخصهای ارزیابی قرار دارند و نمیتوانند مبنای قضاوت صحیح باشند. این تولیدات غالباً برای ایجاد هیجان، جلب نظر افکار عمومی، یا حتی برای مقاصد فریبکارانه طراحی میشوند. در واقعیت، عوامل حیاتیتر و عمیقتری در تعیین توانمندی نظامی یک کشور نقش دارند که در ادامه به تشریح آنها خواهم پرداخت.
البته در همین بحث، مطالعه فیلد های تحلیلی گلوبال فایر و رسانه های به این شکل هم خالی از لطف نیست زیرا بیش از ۶۰ پارامتر مهم در قدرت نظامی یک کشور را بررسی میکنند و شاید برای دوستان مفید واقع شود.
اولین ستون: سوابق عملیاتی و تجربیات رزمی
بارزترین و مهمترین عامل در ارزیابی قدرت نظامی یک کشور، تجربه و عملکرد واقعی آن در میدان نبرد است. برای درک میزان توان نظامی یک ملت، لازم است که تاریخچه درگیریها و سوابق عملیاتی آن به دقت بررسی شود. این بررسی فراتر از ثبت پیروزیها یا شکستها است؛ بلکه شامل تحلیل دقیق نحوه واکنش آن کشور در مواجهه با چالشهای نظامی مختلف در طول تاریخ، توانایی انطباق با شرایط متغیر جنگ، و چگونگی مدیریت منابع و نیروها در بحرانهای رزمی میشود. عرصه عمل باید به عنوان ستون اصلی در سنجش قدرت نظامی مورد توجه قرار گیرد. برای مثال، اگر بخواهیم قدرت نظامی کشوری نظیر ایالات متحده یا روسیه را بسنجیم، باید تمامی درگیریهای نظامی که این کشورها در آن مشارکت داشتهاند، از عملیاتهای کوچک تا جنگهای بزرگ، به شکلی کاملاً دقیق و مستند بررسی شود. این تحلیل نباید بر اساس اظهارات غیرمستدل کارشناسان رسانهای یا برداشتهای شخصی باشد، بلکه باید بر پایه دادههای عینی، گزارشهای تحلیلی نظامی، و مستندات تاریخی استوار باشد. تنها از طریق واکاوی موشکافانه و واقعگرایانه این تجربیات، میتوان به درکی صحیح از قدرت نظامی یک کشور دست یافت. این ستون، بیشک، حیاتیترین عامل در این فرآیند ارزیابی است.
فراتر از زرادخانهها: کارایی و زیرساخت عملیاتی
صرف در اختیار داشتن یک سیستم تسلیحاتی پیشرفته، یا حتی تولید آن در داخل کشور، به معنای رسیدن به اوج قدرت نظامی نیست. نمایش یک سامانه پدافندی مدرن در یک رژه نظامی، یا تصویر یک پهپاد رادارگریز در یک مانور، لزوماً به این مفهوم نیست که این تجهیزات به تعداد کافی در اختیار تمامی یگانهای عملیاتی قرار گرفتهاند، یا اینکه نیروها به نحو احسن قادر به بهرهبرداری از آنها هستند، و تمامی ملزومات برای عملیات پایدار آنها فراهم است. این تصور، اساساً، واقعبینانه نیست. تولید یا خرید یک سلاح تنها بخش کوچکی از معادله پیچیده توان نظامی است.
بخش اعظم اهمیت، در کارایی عملیاتی و توانمندی بهرهبرداری از این تسلیحات نهفته است. برای روشنتر شدن این مفهوم، فرض کنید ما گرانبهاترین و دقیقترین خودکار جهان را با نوک الماس و جوهر نانو تولید کردهایم. با این خودکار میتوانیم زیباترین خطاطیها و دقیقترین نقشهها را رسم کنیم. اما این خودکار تنها یک ابزار است. اگر ما نخواهیم یا نتوانیم با آن بنویسیم، یا اگر کاغذی برای نوشتن نداشته باشیم، یا اگر فردی که قرار است با آن بنویسد، سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد، یا اگر جوهر آن خودکار به دلیل نگهداری نامناسب خشک شود، این ابزار نفیس هیچ کارایی نخواهد داشت. توانایی نوشتن، داشتن کاغذ، مهارت نویسنده، و نگهداری صحیح از خودکار، همگی برای آنکه این خودکار به یک ابزار مفید تبدیل شود، ضروری هستند.
سلاح نیز دقیقاً همینگونه است. هنگامی که یک سلاح در کشوری تولید یا خریداری میشود، باید اولاً به تعداد کافی و متناسب با نیاز عملیاتی موجود باشد، ثانیاً قابلیت عملیاتی شدن پایدار را دارا باشد، ثالثاً در شرایط گوناگون و پیچیده عملیاتی مورد استفاده قرار گیرد، رابعاً آموزشهای تخصصی و فراگیر به تمامی کاربران آن داده شود، خامساً به طور کامل عملیاتی شده و در رزمایشها و در صورت لزوم در میدان واقعی مورد آزمایش قرار گرفته باشد، و مهمتر از همه، زیرساختهای لجستیکی، نگهداری، و پشتیبانی لازم برای بهرهبرداری مداوم از آن وجود داشته باشد. هر سلاح برای عملکرد مؤثر، نیازمند مجموعهای از زیرساختهای حیاتی است. بنابراین، شما نمیتوانید صرفاً با مشاهده یک نمونه از یک سلاح قدرتمند در یک مانور، نتیجهگیری کنید که آن کشور به اوج قدرت رسیده است. نمایش در کلیپها تنها یک وجه است؛ چگونگی بهکارگیری، هماهنگی با سایر یگانها، تعداد کافی در اختیار نیروها قرار گرفتن، و از همه مهمتر، عملکرد صحیح و هماهنگ آن در صحنه نبرد به عنوان بخشی از یک کل ارگانیک، از اهمیت بنیادین برخوردار است.
پیکربندی جنگی و نبوغ فرماندهی
در نبردهای پیچیده و علمی امروز، انسجام و عملکرد هماهنگ و صحیح تکتک اجزای یک نیروی نظامی، نقشی حیاتی ایفا میکند. ماشین جنگی یک کشور، به مثابه یک ارکستر سمفونیک بزرگ است که هر ساز (یگان یا سامانه تسلیحاتی) باید به درستی و در هماهنگی کامل با دیگر سازها عمل کند تا سمفونی پیروزی نواخته شود. در گذشته، شاید با تعدادی پیادهنظام و ابزار ساده جنگی میتوانستند به اهداف محدودی دست یابند، اما نبردهای کنونی نیازمند همافزایی بینظیر تمامی یگانها و سیستمهاست.
اگر یک نیروی نظامی از توانایی شناسایی و اشراف اطلاعاتی قوی برخوردار نباشد، یا در زمینه تجهیزات شنود و جمعآوری دادههای راهبردی دچار ضعف باشد، به سرعت با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. چنانچه نیروی زمینی آن از یگانهای زرهی مدرن، توان بالگردی مؤثر، یا توپخانهای دقیق و پرقدرت بیبهره باشد، در میدان نبرد دچار ضعف اساسی خواهد شد. فقدان نیروهای ویژه کارآمد و آموزشدیده، میتواند معادلات تاکتیکی را بر هم زند و نقاط ضعف حیاتی ایجاد کند. به همین ترتیب، ضعف در نیروی دریایی یا نیروی هوایی، هر یک میتواند پیامدهای فاجعهباری به دنبال داشته باشد. بنابراین، حتی با تولید یک سامانه تسلیحاتی مدرن در یک بخش، تمامی بخشها باید از توانایی لازم و کافی برخوردار باشند و به درستی عمل کنند تا هر سلاحی در جایگاه خود، وظیفه خویش را به نحو احسن ایفا کند و مجموع این توانمندیها به یک نبرد مؤثر و پیروزمندانه منجر شود. در غیر این صورت، قدرت نظامی مورد ادعا هرگز به سطح قابل قبولی نخواهد رسید و پیروزی در جنگ نیز رویایی دستنیافتنی خواهد بود.
علاوه بر ابعاد فیزیکی و سختافزاری که تا به اینجا توضیح داده شد، عوامل دیگری نیز وجود دارند که در دسته عوامل غیرفیزیکی جای میگیرند و اهمیت آنها کمتر از جنبههای مادی نیست.
از جمله این عوامل بسیار مهم، فرماندهی صحیح و مقتدر یک نیروی نظامی است. اگر فرماندهی به درستی صورت نگیرد و رهبران نظامی لایق و بصیر در رأس امور نباشند، حتی با وجود پیشرفتهترین سلاحها در تمامی یگانها و عملکرد منظم ماشین جنگی، هرگز نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. در بحث فرماندهی نیز باید معیارهای خاصی را مد نظر قرار داد. فرمانده، به عنوان یک فرد، باید متخصص، دارای دانش علمی روز، از تواناییهای فردی و مدیریتی بالا برخوردار، و در نهایت لایق پست فرماندهی باشد تا بتواند رهبری مؤثری را انجام دهد. این امر به ملاحظات دیگری نیز وابسته است.
کشورهایی که سیستم گزینش صحیحی برای رهبران نظامی خود ندارند و فرماندهان شایسته به مناصب بالا نمیرسند، با مشکلات عدیدهای روبرو میشوند. نمونه بارز این چالشها، مواردی است که در سوابق جنگی روسیه دیده میشود، جایی که همواره با مسئله فرماندهی دچار مشکل بودهاند. دلیل این امر آن است که در یک کشور با نظام دیکتاتوری، ایدئولوژیک یا مبتنی بر مکتب خاص، که بر شایستهسالاری تکیه نمیکند، در حوزه فرماندهی ضعفهای جدی بروز میکند. در چنین کشورهایی، فرماندهانی که به مناصب بالا دست مییابند، بیش از آنکه به لیاقت، نبوغ نظامی یا دانش تخصصی نیاز داشته باشند، باید اعتقاد راسخ و وفاداری مطلق به سیستم حاکم را ابراز کنند.
این رویکرد گزینش فرماندهان منجر به آن میشود که افراد لایق و شایسته واقعی به مسند نرسند. در مقابل، کسانی که تملق بیشتری دارند، عقایدشان با سیستم حاکم همسوتر است و سخنانی مطابق میل حاکمان بر زبان میآورند، به ردههای بالای فرماندهی صعود میکنند. به همین دلیل، هرگز نتیجه مطلوب از فرماندهی حاصل نمیشود و این روند ادامه مییابد تا جایی که اکثر فرماندهان یک ارتش، افراد نالایق و بیکفایت هستند. این افراد ممکن است در زمان صلح با ظاهری فریبنده و غرورآمیز ظاهر شوند و این تصور را ایجاد کنند که افراد کاردان و باصلابتی هستند، اما در صحنه عمل و در یک نبرد واقعی، کارایی خود را از دست داده و همه چیز را به ورطه نابودی میکشانند.
البته عرض میدارم که در مواقعی استنثا نیز وجود دارد، احتمال دارد در دل تاریخ یک سیستم افرادی وجود داشته باشند که هم اعتقاد قلبی به یک ساختار سیاسی دارند و هم تخصص و استعداد.
اما آنچه که دیده میشود، نیازمندی یک کشور به افرادآزاد اندیش و متخصص است، افرادی که نگران مباحث حاشیه ای نیستند و فقط باید کار کنند، افرادی که اگر ایراد بگیرند و انتقاد بکنند مورد تشویق قرار میگیرند و اگر حمایت میکنند مطمئن هستند که زحماتشان به باد هوا نمیرود.
به همین خاطر، سیستم سیاسی یک کشور در انتخاب فرماندهان لایق، نقشی تعیینکننده دارد. کشورهایی که دارای سیستمهای رانتی و مافیایی هستند، مانند آنچه در مثال “ارتش دوم جهان” یعنی روسیه و موارد مشابه آن مشاهده میشود، هرگز فرماندهان لایق را در مسند قرار نمیدهند. زیرا انتخاب یک فرمانده لایق در این سیستمها بر اساس لیاقت نیست و مشکل از ریشه و بنیاد است.
یکی دیگر از چالشهای این کشورها، عدم تحمل آنها نسبت به افرادی است که با عقایدشان مخالف هستند. به همین دلیل، کسانی که ممکن است استعداد و نبوغ چشمگیری در عرصه نظامی و فرماندهی داشته باشند، اما عقایدشان با سیستم حاکم در تضاد باشد، اساساً به سمت این سیستمها نمیآیند و وارد حوزه نظامی نمیشوند. این امر یک دایره بسیار محدود و انحصاری در این کشورها ایجاد میکند که بسیاری از افراد شایسته را از ورود به عرصه فرماندهی بازمیدارد.
به همین خاطر، بسیاری از استعدادها در این کشورها نادیده گرفته شده و فرصت پیشرفت در عرصه نظامی یا رسیدن به پست فرماندهی را پیدا نمیکنند. این مشکل در کشورهای دیکتاتوری منجر به ضعف و عدم کارایی آنها در نبردها میشود، حتی اگر به ظاهر از قدرت نظامی عظیمی برخوردار باشند. در نهایت، در زمان جنگ با مشکلات جدی مواجه شده و شکست میخورند، که این پدیده از دوران جنگ جهانی دوم تا به امروز در طول تاریخ کاملاً قابل مشاهده و تحلیل است.
این بحث فرماندهی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. برای مثال، در اصول آکادمیک نظامی این قاعده وجود دارد که برای موفقیت یک حمله (آفند)، مهمترین عامل آن است که نیروی حملهکننده درک جامع و دقیقی از تواناییهای پدافندی و قابلیتهای نیروی مقابل داشته باشد. شناخت صحیح از نیرویی که قرار است مورد حمله قرار گیرد، حیاتی است. این یک اصل پذیرفته شده در علوم نظامی است: مهمترین عامل برای یک آفند موفق، درک صحیح نیروی آفندکننده از توان و آرایش نیروی پدافندکننده است.
اگر بخواهیم مثالی از ادبیات رایج در کشور خودمان بزنیم: گاهی مشاهده میشود که یک مقام مسئول، مثلاً فرمانده نیروی هوایی، اظهار میکند که “ما به جنگنده سوخو-۳۵ نیازی نداریم” یا “ما خودمان قادر به ساخت جنگندههای پیشرفته هستیم”. این در حالی است که تاریخچه و توانمندی عملی ساخت جنگندههایی در سطح سوخو-۳۵ در کشور ما چندان روشن و اثباتشده نیست. یا مثلاً مقام دیگری میگوید که “ما در صنعت هوافضا در میان سه کشور برتر دنیا هستیم”. یا یک فرمانده نظامی دیگر اظهار میکند: “ناوهای هواپیمابر دشمن، به مثابه هدفهای متحرک و آسانالحلقوم هستند”. در حالی که توضیح سیستم دفاعی چندلایه یک ناو هواپیمابر و عملکرد آن در قالب یک ناوگروه رزمی، نیازمند بحثی مفصل و تخصصی است. اما یک مقام ارشد به سادگی چنین اظهارنظری میکند. بدیهی است که فرمانده ارشدی که حتی برآوردش از تواناییهای خودش نیز اشتباه است، به طریق اولی برآوردش از تواناییهای دشمن نیز به شدت نادرست خواهد بود. در صورت وقوع جنگ، چنین فرماندهی هرگز درک درستی از میدان نبرد، دینامیکهای جنگ و قابلیتهای دشمن نخواهد داشت تا بتواند اقدامات مقتضی و هوشمندانه را انجام دهد. این مشکلات ناشی از ضعف در فرماندهی است؛ برای اینکه ارتشی قدرتمند باشد، باید رهبرانی لایق داشته باشد که درک صحیح از واقعیتها داشته و بتوانند جنگ را به خوبی مدیریت کنند. متأسفانه، همانطور که اشاره شد، در برخی کشورها این اشکالات در حوزه فرماندهی ریشهدار است.
سرمایه انسانی، آموزش و پشتوانه اقتصادی
مسئله دیگری که ارتباط تنگاتنگی با بحث فرماندهی دارد، موضوع سرمایه انسانی در یک نیروی نظامی است. کیفیت و کارایی نیروهای انسانی، چه در ردههای فرماندهی و چه در درجات پایینتر، اهمیت بسزایی دارد. به طور شفافتر، کشورهایی که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی پیشرفته هستند، دارای نرخ اشتغالزایی بالایی بوده و با مشکلات عدیده دست و پنجه نرم نمیکنند، در مجموع ملتهایی برخوردار از رفاه، آسایش و آرامش محسوب میشوند. در چنین جوامعی، افرادی که وارد ارتش میشوند، از راندمان و کارایی به مراتب بالاتری برخوردارند.
دلیل این امر آن است که در کشورهای توسعهیافته، کسانی که به حوزه نظامیگری قدم میگذارند، واقعاً علاقهمند به این حرفه هستند. آنها به دلیل جبر بیکاری، فقر، یا ناامیدی از یافتن شغل دیگر، وارد نیروهای مسلح نمیشوند. خاطرم هست زمانی با فردی صحبت میکردم و بحث کشور سوئیس پیش آمد. ایشان پرسید: “مگر آنها هم ارتش دارند؟” پاسخ دادم: “بله، سوئیس نیز ارتش دارد، هرچند نظامی بیطرف است.” او با تعجب گفت: “مگر کسی عاقل است در سوئیس به ارتش برود؟ آنجا زندگی پر رفاه است، همه چیز خوب است، هیچ مشکل اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی ندارند. نهایت آرامش و آسایش در آنجاست. چرا باید کسی زندگی راحت خود را رها کرده و وارد ارتش شود و جان خود را به خطر اندازد؟” این پرسش، یا شنیدن جملاتی نظیر “مگر کسی در کانادا دیوانه است که به ارتش بپیوندد؟ در کانادا هزاران فرصت و امکانات رفاهی وجود دارد، برود خوش بگذراند، هزار کار دیگر انجام دهد، چرا به ارتش میرود؟” (البته ارتش کانادا نیز مزایای مالی و اجتماعی خوبی برای سربازان خود فراهم میکند و از لحاظ انگیزههای مادی توجه ویژهای دارد)، همگی نشاندهنده یک واقعیت است. مقصود آن است که در یک کشور پیشرفته، سرمایه انسانی وارد شده به سیستم نظامی، افرادی هستند که واقعاً از روی میل قلبی و علاقه واقعی به این حرفه پیوستهاند و طبعاً، استعداد و کارایی آنها نیز بالاتر است. به همین خاطر، این موضوع بسیار مهم است.
در مقابل، کشوری که در آن فردی از سر ناچاری و استیصال، مثلاً در یک منطقه محروم زندگی میکند و به کارهای سنتی چون کشاورزی یا دامداری علاقه دارد، اما به دلیل خشکسالی، کمبود آب و نبود فرصتهای شغلی، مجبور میشود به ارتش بپیوندد، مسلماً آن کارایی لازم، استعداد کافی و علاقه قلبی را نخواهد داشت. چنین فردی با تمام وجود کار نمیکند و حتی اگر به پست فرماندهی هم برسد، فاقد کارایی لازم خواهد بود.
این مسئله بسیار مهم است. بنابراین، شرایط کلی یک کشور، وضعیت اقتصادی، میزان رفاه و آسایش عمومی، و سطح توسعهیافتگی آن، بر راندمان و کارایی سرمایه انسانی در نیروهای مسلحش تأثیر بسزایی دارد. کشورهایی که پیشرفته هستند و از سطح رفاه و آسایش بالایی برخوردارند، نیروهای مسلحشان از افرادی تشکیل شده که واقعاً علاقهمند، با استعداد و دارای کارایی بسیار بالایی هستند. طبعاً راندمان، نبوغ و عملکرد کلی آنها به مراتب فراتر از کشورهای عقبافتادهتر است که فاقد آسایش و وضعیت اقتصادی مناسب هستند.
آموزش نظامی نوین و مانورهای مستمر
مبحث دیگر، موضوع آموزش نظامی است. آموزش نیروها برای بهرهبرداری مؤثر از تسلیحات و تاکتیکهای نوین، اهمیت فوقالعادهای دارد. آموزش یک فرآیند کاملاً علمی و تخصصی است که به متدهای خاص و استانداردهای روز دنیا نیاز دارد. اینگونه نیست که آموزش را بیاهمیت تلقی کنیم و صرفاً با گردآوری تعدادی سرباز و ارائه دستورالعملهای ابتدایی، انتظار کارایی بالا داشته باشیم. خیر، آموزش نیازمند متدهای نوین، تکنیکهای پیشرفته و پیشرفت مستمر است. همانطور که تسلیحات و جنبههای سختافزاری نظامی پیوسته در حال تکامل هستند، فرآیند آموزش نیز باید همگام با این پیشرفتها، بهروز شود.
آموزش نیز همانند فناوریهای تسلیحاتی پیشرفت میکند؛ متدهای جدید، تکنیکهای نوین و تجربیات تازه به آن اضافه میشوند. غالباً، کشورهایی که پیشرفته هستند و در زمینههای مختلف نظامی در حال توسعهاند، بحث آموزش آنها نیز همگام با این پیشرفتها، توسعه مییابد. متدهای آموزشی و تکنیکهایشان نیز پیشرفته میشود و میتوانند نیروهای خود را به مراتب بهتر تربیت کرده و برای ورود به صحنه نبرد آماده سازند. امکان ندارد کشوری در زمینه نظامی پیشرفته نباشد و در عین حال از آموزش باکیفیتی برخوردار باشد. آموزش نیز مانند تمامی اجزای سختافزاری یک نیروی نظامی، نیازمند پیشرفت است که این پیشرفت از طریق به کارگیری تجربیات، متدهای جدید و تکنیکهای نوین حاصل میشود. مشاهده میکنید که کشوری در تمامی ابعاد پیشرفته است؛ در این صورت، مطمئن باشید که سطح آموزش آن نیز در حد پیشرفتهترین استانداردهاست.
همچنین، برگزاری رزمایشهای متعدد، مانورهای عملیاتی و تمرینات مداوم و واقعبینانه برای یک نیروی نظامی ضروری است تا بتواند در صحنه نبرد تبحر و کارایی قابل توجهی کسب کند. این نیز مسئلهای بسیار مهم است که اقتصاد یک کشور باید به اندازه کافی قوی باشد تا بتواند سرمایه لازم برای برگزاری رزمایشهای مؤثر با استفاده از تسلیحات واقعی را فراهم کند و نیروهایش را به بهترین شکل تربیت کند. اگر کشوری از لحاظ مالی توانمند نباشد و بودجه کافی در اختیار نداشته باشد، مثلاً نمیتواند خلبانان خود را به ساعات پروازی معقول و قابل قبول برساند تا تبحر لازم را کسب کنند، یا از سلاحهای مختلف و گرانقیمت در رزمایشها استفاده کند؛ زیرا از هزینه آنها واهمه دارد. مثلاً ممکن است از شلیک یک موشک تاکتیکی یا یک گلوله توپ پیشرفته به دلیل هزینهبر بودن آن اجتناب شود. این مسائل بسیار مهم هستند و باید حتماً مدنظر قرار گیرند. یک کشور برای انجام رزمایشهای باکیفیت و مؤثر، نیازمند اقتصاد قدرتمند و بودجه نظامی کافی است تا بتواند تمرینات مطلوب را فراهم کند و نیروهایش آموزش کافی را ببینند و در صحنه نبرد کارایی خوبی از خود نشان دهند. در غیر این صورت، هیچ دستاورد قابل قبولی حاصل نخواهد شد.
پیوند ناگسستنی اقتصاد با اقتدار نظامی
بحث اقتصاد که پیشتر در موضوع آموزش نیز مطرح شد، در سایر ابعاد قدرت نظامی نیز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. کشوری که اقتصاد ضعیفی دارد، در صحنه نبرد با مشکلات عدیدهای مواجه میشود و به اصطلاح عامیانه “چوب لای چرخ” آن قرار میگیرد و نمیتواند عملکرد مؤثری از خود نشان دهد. قدرت نظامی واقعی یک کشور در گرو داشتن یک اقتصاد پایدار و پویا است. جنگ، هزینهبر است و این یک اصل غیرقابل انکار است. تأمین سلاح، تجهیزات، آموزش نیروها و هر جنبه دیگری از عملیات نظامی، نیازمند سرمایه هنگفت است. اقتصاد، جزء ارکان اساسی و حیاتی قدرت نظامی یک کشور محسوب میشود. کشوری که با تورم افسارگسیخته، معضل فقر عمومی و اقتصادی متزلزل دست و پنجه نرم میکند، مطمئناً در صحنه نبرد نیز کارایی قابل قبولی نخواهد داشت.
دلیل این امر چندگانه است: اولاً، چنین کشوری قادر نخواهد بود نیروهای نظامی خود را از لحاظ مالی تأمین و از رفاه نسبی برخوردار سازد. نیروها خسته، فرسوده و ناراضی میشوند و انگیزه کافی برای جنگیدن نخواهند داشت. دوماً، قادر به برگزاری رزمایشهای مؤثر و صرف هزینه لازم برای آموزش و آمادگی نظامی نیست. سوماً، در زمان جنگ نیز نمیتواند بودجه کافی برای مدیریت و پیشبرد عملیات جنگی را فراهم کند. به همین خاطر، مطمئن باشید در صحنه واقعی نبرد، کشوری با اقتصاد ضعیف، با مشکلات متعدد و اساسی روبرو خواهد شد. این نیز یکی از جنبههای کلیدی نقش اقتصاد در قدرت نظامی است.
پیوند صنعت، دیپلماسی و روحیه سلحشوری
موضوع دیگر این است که یک کشور باید دارای صنایع قوی و پیشرفته باشد. این تصور که کشوری در دیگر زمینهها پیشرفته نیست، اما قدرت نظامیاش در اوج است، کاملاً توهمی و اشتباه است. کشوری که خواهان دستیابی به قدرت نظامی پایدار است، باید در تمامی ابعاد توسعهیافته باشد. کشوری که در آن صنایع قوی وجود دارد، پیشرفت صنعتی مشهود است، و آرامش و رفاه حاکم است، قطعاً قادر است قدرت نظامی خود را نیز در سطح بالایی حفظ کند. این منطقی نیست که شما به کشوری بروید و مشاهده کنید تمامی صنایع آن راکد، بدون پیشرفت و دچار مشکل هستند، اما در عین حال ادعا کنید که بخش نظامی آنها قدرتمند است و صرفاً دیگر بخشها دچار ضعف هستند. این برآورد کاملاً نادرست است. کشوری که در تمامی ابعاد صنعتی پیشرفته باشد، میتواند در ارتش خود نیز پیشرفته باشد و از همان ظرفیتهای صنعتی توسعهیافته در صنایع نظامی خود بهره ببرد. همچنین، از همان مدیریت قوی که برای پیشبرد اقتصاد و سیاستهای مؤثر در کشور وجود دارد، میتوان در ارتش نیز برای قدرتمندسازی آن استفاده کرد. در غیر این صورت، قدرتی که ادعایش میشود، مطمئناً چیزی جز “تصویری در آینه” نیست و صرفاً تبلیغات بیاساس است. این یک حقیقت قاطع است.
برای مثال، فرض کنید کشوری برای تأمین یک قطعه یدکی ساده در ماشینآلات کشاورزی خود در مضیقه است، یا نمیتواند یک ابزار برقی ابتدایی یا یک سیستم نرمافزاری پایه را تولید کند، و حتی برای اقلام مصرفی ساده مانند اسباببازیهای پلاستیکی نیز به واردات وابسته است. اما در عین حال ادعا کند که سامانه موشکی پیشرفتهای ساخته است که از صفر تا صد آن، از جمله حسگرها، پردازشگرها و سیستمهای هدایت، توسط خودش تولید شده است. این ادعا با عقل سلیم جور در نمیآید و بیاساس است. وقتی چنین سامانهای توسط متخصصان باز میشود، مشخص میشود که بخشهایی از آن ساخت فلان کشور اروپایی است، قسمتی دیگر از شرق آسیا آمده است، و آن کشور صرفاً آنها را مونتاژ کرده و ادعای ساخت کامل را دارد. بنابراین، یک کشور حتماً باید در تمامی زمینههای صنعتی پیشرفته باشد تا بتواند در صنایع نظامی خود نیز پیشرفت کند. نمیتوان از هیچ، همه چیز را ساخت، در حالی که زیرساختهای صنعتی و علمی کافی در کشور وجود ندارد.
هنگامی که کشوری حتی در تأمین کوچکترین نیازها و اقلام اولیه خود دچار مشکل است، به طریق اولی برای تأمین دانش علمی و فناوری صنعت نظامی که در ردههای بالاتر علمی قرار دارد و به مراتب حساستر و پیچیدهتر است، نیز با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. اگر خلاف این ادعا شود، مطمئن باشید چیزی جز ادعاهای توخالی نیست. یک کشور حتماً باید در همه زمینهها پیشرفته باشد؛ در صنایع اساسی، و در وضعیت کلی مملکت پیشرفت کرده باشد تا بتواند در صنایع نظامی نیز به پیشرفت دست یابد.
یک مسئله دیگر در این بحث که با مسائل سیاسی نیز مرتبط است، موضوع روابط بینالمللی و جایگاه یک کشور در نظام جهانی است. کشوری که دارای مناسبات حسنه با جامعه جهانی است، از سوی مجامع بینالمللی مورد پذیرش قرار دارد، با کشورهای پیشرفته ارتباط سازنده برقرار کرده و قدرتهای بزرگ را با خود همراه ساخته است، مسلماً وقتی یک جنگ برایش پیش بیاید، درصد موفقیتش به مراتب بالاتر است. چنین کشوری از پشتیبانی دیپلماتیک و لجستیکی برخوردار میشود، در مجامع بینالمللی با آن همرأی هستند و همین امر باعث میشود که در صحنه نبرد عملکرد مؤثرتری از خود به جای بگذارد. نمونه بارز این موضوع، اوکراین در درگیری کنونی است. اوکراین به دلیل برخورداری از حمایت غرب و کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی، عملاً در این جبهه دست برتر را در مقابل روسیه دارد و پیروزیهای چشمگیری را کسب کرده و توانسته روسیه را در وضعیت دشواری قرار دهد. این دقیقاً به دلیل جایگاه بینالمللی مطلوب اوکراین است.
این کشور با ملتهایی دوست بود که از لحاظ پیشرفت و توانمندی در جایگاه بالایی قرار داشتند و توانست حمایت اکثریت کشورهای پیشرفته جامعه جهانی را با خود همراه سازد تا همگی یک صدا با روسیه به مقابله بپردازند. در مقابل، کشوری که از سوی اکثریت جهان مورد نارضایتی قرار دارد و در جوامع بینالمللی از هر لحاظ کارنامه درخشانی ندارد نه در زمینه حقوق بشر، نه در مناسبات بینالمللی و همواره خلاف جریان اصلی آب حرکت میکند، تنها میتواند چند کشور دیکتاتور و فروپاشیده مانند خودش را بیابد و با آنها همسو شود. اما در نهایت، این همپیمانی نیز سودی برایش نخواهد داشت. اغلب اوقات، همینها نیز از پشت به آن خنجر میزنند و هیچ دستاوردی عایدش نمیشود.
چنین کشوری مسلماً در صحنه نبرد نمیتواند عملکرد خوبی از خود نشان دهد و اساساً قادر به پیشرفت صنایع نظامی خود نخواهد بود. دروازههای تکنولوژی پیشرفته به صنعت نظامی آن باز نمیشود و به همین ترتیب در وضعیت دشواری قرار میگیرد و هیچ سودی نمیبرد. هر جا که نگاه کنید، در سطح جهان مشکلاتی ایجاد کرده است. این امر باعث میشود که قدرت نظامیاش پیشرفت نکند، چرا که تبادل دانش و فناوری با کشورهای واقعاً پیشرفته صورت نمیگیرد و در صورت جنگ نیز هیچ حمایت بینالمللی را ندارد. در عوض، دنبالهرو کشورهایی شده است که هیچ سودی برایش ندارند، بلکه مشتی کشور ناکارآمد و دیکتاتور هستند که نه تنها سودی ندارند، بلکه در ظاهر دوست اما در مواقع لزوم از پشت به آن خنجر میزنند و هیچگونه پیشرفتی برایش حاصل نمیکنند. این نشان میدهد که یک کشور حتماً باید در صحنه بینالمللی آبرو و وجهه خوبی داشته باشد، از اقتدار دیپلماتیک برخوردار باشد و بتواند به خوبی ایفای نقش کند و کشورهای قدرتمند و پیشرفته را همراه خود داشته باشد تا بتواند قدرت نظامی قابل قبولی را دارا باشد.
موضوع دیگر که میخواهم به آن بپردازم، بحث انگیزه و روحیه سلحشوری است. انگیزهای که باید در نیروها برای جنگیدن در صحنه نبرد ایجاد شود، در بحث قدرت نظامی بسیار مؤثر است. یک نیرو، صرفنظر از میزان پیشرفته بودن سلاحهایش، باید انگیزه کافی برای جنگیدن داشته باشد و اگر این انگیزه وجود نداشته باشد، با مشکلات جدی مواجه میشود و نمیتواند کارایی خوبی از خود نشان دهد. حال، انگیزه چگونه به وجود میآید؟ به این صورت که در زمان جنگ، شما یک توجیه منطقی و اخلاقی بسیار قوی برای جنگیدن خودتان داشته باشید. اگر هدف، دفاع از خاک و مرز و بوم کشور باشد، دیگر بهانهای قویتر از این نیست که ما برای حفظ تمامیت ارضی و حیات میهن خود میجنگیم. این یک انگیزه بسیار قوی است. اگر هم کشوری بخواهد به جایی حمله کند، باید دلیل کافی و قانعکنندهای برای نیروهایش داشته باشد. مثلاً حوادث یازده سپتامبر که نیروهای آمریکایی را به جنگ در عراق و افغانستان کشاند؛ آن اتفاق فاجعهبار و تجاوز به خاکشان و نابودی برجهای دوقلو، همواره در ذهنشان بود و این انگیزهای برای نابودی عناصر دخیل در آن فاجعه فراهم میکرد. این یک انگیزه نیرومند بود.
اما اگر انگیزه وجود نداشته باشد، نیرو نمیتواند به خوبی بجنگد و این انگیزه بسیار مهم است. و یک مسئله دیگر در بحث انگیزه این است که مردم از وضعیت کشورشان راضی باشند. ارتشی که مردم آن از وضعیت مملکت، از وضعیت سیاسی و اجتماعی ناراضی باشند، در صحنه نبرد خوب نمیجنگند. این را به وضوح در نمونه عراق دیدیم که در زمان حمله سال ۲۰۰۳، مردم به دلیل نارضایتی شدید از رژیم صدام، ظلمهایی که بر آنها رفته بود، ترس و وحشتی که حاکم بود و سالیان متمادی که عراق زیر یوغ ستم صدام حسین بود و مردم از همه چیز، از وضعیت اقتصادی و از دیکتاتوری صدام ناراضی بودند، مقاومت بسیار کمی را در اکثر نقاط عراق در مقابل نیروهای آمریکایی نشان دادند (البته به جز برخی مناطق خاص که هستههای مقاومت یا نیروهای وفادار به صدام حضور داشتند). اما در میان مردم عادی، مقاومت چندانی در مقابل نیروهای آمریکایی صورت نگرفت و حتی در برخی فیلمها مشاهده میشد که بسیاری از مردم از ورود آمریکاییها خوشحال بودند و به استقبال آنها میرفتند، با این تصور که آنها را از دست این حکومت دیکتاتور نجات میدهند. این موضوعات وقتی پیش میآیند، در صحنه نبرد میتوانند بسیار تعیینکننده باشند و قدرت نظامی یک کشور را به شدت تحلیل ببرند. ما باید به تمامی این جوانب و این موضوعات توجه کنیم و هرگز به صورت یکطرفه قضاوت نکنیم.
طبیعت جنگ و مقایسه توانمندیها
سیاستهای یک کشور اگر صحیح نباشند، مردم آن تحت فشار و ظلم زندگی کنند، در نتیجه نیروهای نظامی آن نیز که از دل همین جامعه برخاستهاند، این شرایط را درک میکنند و با گوشت و پوست خود لمس میکنند. مطمئن باشید در صحنه نبرد، نیروهای نظامی نیز کارایی لازم را نخواهند داشت و ترجیح میدهند که از این وضعیت خلاص شوند و حتی اگر شکست هم میخورند، آن را بپذیرند تا از دست این وضعیت رهایی یابند. این نیز یک بحث بسیار مهم است که باید مدنظر قرار گیرد.
موضوع دیگری که در بحث برآورد قدرت نظامی حائز اهمیت است، نوع جنگ است. علاوه بر تمامی مواردی که ذکر شد، ماهیت و ابعاد جنگ نیز بسیار مهم است. برای توضیح این نکته، باید اشاره کرد که نمیتوان از برخی نشانههای کوچک و جزئی به قدرت نظامی واقعی یک کشور پی برد. ما با انواع مختلفی از جنگها سروکار داریم: جنگهای محدود، درگیریهای مرزی، و جنگهای گسترده. چگونگی این درگیریها بسیار تعیینکننده است. به عنوان مثال، فرض کنید یک هواپیمای پیشرفته متعلق به کشوری که با آن تنش دارید، اندکی از خطوط مرزی مجاز عبور کند. سپس شما با استفاده از یک سامانه پدافندی آن را مورد هدف قرار داده و سرنگون میکنید. صرفاً با سرنگون کردن یک هواپیما، نمیتوانید نتیجهگیری کنید که قدرت نظامی شما از آن کشور بیشتر است. این یک برآورد اشتباه است.
شما تنها زمانی میتوانید قدرت نظامی خود را با آن کشور مقایسه کنید که در یک جنگ گسترده و تمامعیار قرار گرفته باشید؛ جنگی که در آن تمامی اجزای قدرت نظامی آن کشور که با آن درگیر هستید، به کار گرفته شده باشد، و تمامی اجزای قدرت نظامی شما نیز به میدان آمده باشد. در آن زمان است که مشخص میشود “شما چند مرده حلاجید” و توان واقعی شما چیست. با اینگونه اتفاقات جزئی نمیتوان به قدرت نظامی پی برد. اینکه شما چنین پیروزی کوچکی به دست آوردهاید و آن را شبانهروز در بوق و کرنا میکنید که “ما یک هواپیما را زدیم، داشت به مرزهایمان تجاوز میکرد، ما آن را سرنگون کردیم. پس ما خدای جنگ و نظامیگری هستیم و آنها ضعیف و بیتجربه هستند و هیچ قدرتی ندارند، پس مطمئن باشید در صحنه نبرد حقشان را کف دستشان میگذارم و شکستشان میدهم”؛ این به هیچ عنوان یک استدلال قابل قبول و منطقی نیست. قدرت نظامی شما تنها زمانی به روشنی مشخص میشود که در یک جنگ گسترده، حسابشده و برنامهریزی شده، نه به صورت غیرمترقبه، اتفاقی و یکطرفه، بلکه در یک نبرد کاملاً استراتژیک، با توان کامل و با به کارگیری تمامی اجزا، با حریف یا کشور متخاصم خود وارد نبرد شوید. در آن زمان است که ماهیت واقعی قدرت نظامی شما آشکار میگردد.
این مسائل بسیار مهم هستند که برای درک واقعی قدرت نظامی یک کشور باید مدنظر قرار گیرند. در تحلیل جنگ اوکراین نیز مشاهده کردیم که ما روسیه را پیش از این جنگ، “دومین ارتش قدرتمند دنیا” میدانستیم. خود روسیه نیز همین برآورد را از توان خود داشت. البته در تجربیات جنگی قبلی روسیه (و شوروی سابق) همواره اشکالات اساسی وجود داشته که مطالعهکنندگان این حوزه به آن واقفاند. اما با این حال، قبل از جنگ اوکراین، این تصور وجود داشت که روسیه به راحتی کیِف را فتح کرده و اوکراین را در عرض چند هفته به تصرف خود درخواهد آورد. اما اکنون میبینیم که پس از گذشت بیش از چند سال، روسیه در چه وضعیتی در اوکراین به سر میبرد؛ چه ادعایی داشت و اکنون چه سرنوشتی برایش رقم خورده است.
این وضعیت دقیقاً به دلیل همان مسائلی است که من پیشتر به تفصیل به آنها اشاره کردم. تمامی این عوامل وقتی دست به دست هم میدهند، مشاهده میکنیم که یک ارتش میتواند کارایی و توان واقعی خود را به طور کامل از دست بدهد. با وجود اینکه روسیه از لحاظ تعداد تانک، توپخانه، و نیروهای نظامی پیش از جنگ اوکراین بسیار قدرتمند فرض میشد، اما دیدیم که چگونه روسیه مراحل متعددی از ناکامی را طی کرد، به اهداف استراتژیک خود نرسید و اکنون نیز در وضعیت دشواری قرار دارد. زیرا تعداد سلاح به تنهایی کافی نیست؛ کیفیت و کارایی، مهمتر است.
کیفیت سلاح به تنهایی کارساز نیست. بحث فرماندهی از اهمیت حیاتی برخوردار است، همچنین موضوع آموزش و تخصص نیروها. سیستم کلی یک کشور، شامل ساختار سیاسی و نظام اقتصادی، نیز بسیار تعیینکننده است. توان پشتیبانی و لجستیک از نیروهای نظامی در میدان نبرد، امری ضروری است و بسیاری از مسائل دیگر نیز وجود دارند که گرچه ممکن است زیرمجموعه موارد ذکر شده باشند، اما در مجموع اهمیت فراوانی دارند. مهمترین آنها را بیان کردم. تمامی این عوامل دست به دست هم میدهند تا کشوری که ممکن است در ظاهر قدرتمند به نظر برسد، در صحنه عمل و نبرد با مشکلات عدیدهای مواجه شود و تصورات پیشین کاملاً اشتباه از آب درآید. به همین خاطر، هرگز نباید صرفاً با دیدن چند کلیپ تبلیغاتی یا شنیدن چند اظهارنظر سطحی، به این باور رسید که یک کشور قدرت نظامی واقعی دارد.
باید به تمامی این جوانب توجه کرد و آنها را مدنظر قرار داد. تمامی سوابق عملیاتی، تمامی جنگها در صحنه واقعی، و تمامی پارامترهای مطرح شده باید به دقت مورد بررسی قرار گیرند تا قدرت نظامی واقعی یک کشور به درستی سنجیده شود. تنها از این طریق میتوانیم یک برآورد صحیح و واقعبینانه از توان نظامی یک کشور داشته باشیم و مانند عامه مردم که ارتباط مستقیمی با علوم نظامی ندارند، در قضاوت در مورد قدرت نظامی یک کشور دچار اشتباه نشویم.
گفتنی است این مقاله همچنین به همت و همکاری دوستان عزیز بنده که فعال حوزه مطالعات نظامی نیز هستند آماده شده است.
جهت حمایت از این بزرگواران میتوانید در کانال های میلیتاری تودی عضو شوید و از آخرین فعالیت های این بزرگوران آگاه شوید.
مانند همیشه در زاویه دید کنارتان هستیم، سپاسگزارم
سوالاتی که در این مقاله به آن پاسخ داده شد
قدرت نظامی واقعی یک کشور چگونه ارزیابی میشود؟
قدرت نظامی فراتر از تسلیحات، شامل سوابق عملیاتی، فرماندهی، آموزش، اقتصاد و روابط بینالملل است.
چرا تبلیغات رسانهای نظامی معیار مناسبی برای سنجش قدرت نیست؟
این تبلیغات غالباً برای مدیریت ادراک عمومی و اهداف روانی طراحی شده و واقعیتهای میدانی و عملیاتی را بهطور کامل پوشش نمیدهند.
چه عواملی جز تسلیحات در توان عملیاتی ارتشها نقش دارند؟
عوامل حیاتی شامل کیفیت فرماندهی، سطح آموزش نیروها، توان لجستیکی، پشتوانه صنعتی و اقتصادی کشور است.
اقتصاد چگونه بر توان نظامی یک کشور تأثیر میگذارد؟
اقتصاد قوی بودجه لازم برای تحقیق و توسعه، آموزش، نگهداری تجهیزات و رفاه نیروها را تأمین میکند که برای پایداری قدرت نظامی ضروری است.
نقش دیپلماسی و روابط بینالملل در قدرت نظامی چیست؟
روابط حسنه با جهان، به تبادل فناوری، پشتیبانی لجستیکی و حمایت سیاسی منجر شده و به پایداری و تقویت توان نظامی کمک میکند.
نوشته شده در میز نظامی زاویه دید
برچسب ها: