سواد رسانه ای و یادگیری آن بایستی در اولویت هر کاربر فضای مجازی و رسانه ها باشد.
اگر روزگاری سانسور با حذف فیزیکی اطلاعات، توقیف مطبوعات یا مسدودسازی رسانهها معنا میشد، امروز در دورانی زندگی میکنیم که بیش از آنکه سانسور به معنای فقدان اطلاعات باشد، به معنای از میان رفتن قابلیت تشخیص اطلاعات مهم است. در این ساختار پیچیده و پنهان، حقیقت نه سرکوب میشود و نه حذف، بلکه در هیاهویی از دادههای رنگارنگ، جذاب، لحظهای و بیربط دفن میشود. این نوع سانسور، که در دل پدیدهای موسوم به بمباران اطلاعاتی شکل میگیرد، یکی از زیرکانهترین و در عین حال خطرناکترین اشکال سانسور در عصر دیجیتال است.
مکانیزم این شیوه بر پایه خنثیسازی اطلاعات مهم از طریق اشباع ذهن مخاطب از اطلاعات کماهمیت بنا شده است. برخلاف سانسور کلاسیک که پیام را حذف میکرد، سانسور مدرن پیام را در لایهای از حواسپرتی پنهان میکند. انتشار همزمان چندین موضوع سطحی، سرگرمکننده یا هیجانی در کنار اطلاعات مهم، باعث میشود پیام اصلی در ازدحام، جذابیتها و پیچیدگیهای بیوقفه گم شود. اطلاعات حیاتی دیده میشوند، اما دیده نمیمانند، شنیده میشوند، اما در حافظه مخاطب جای نمیگیرند. در این میان، رسانهها دیگر محتوا را حذف نمیکنند، بلکه آن را با محتوای فراوان دیگر محاصره و خنثی میسازند. به همین دلیل، بمباران اطلاعاتی نوعی «سانسور بدون ممنوعیت» است؛ به ظاهر بیضرر، اما عمیقاً مؤثر.
نقطه اوج این فرآیند، ایجاد توهم دانایی است، وضعیتی که در آن مخاطب تصور میکند بهدلیل مواجهه دائم با اطلاعات، درک بالایی از رویدادها دارد، در حالیکه ذهن او عملاً درگیر لایهای از تکهپارههای بدون پیوست و تحلیل شده است. چنین حالتی موجب بیحسی تدریجی افکار عمومی، تضعیف حافظه تاریخی جامعه و فرسایش توجه عمومی نسبت به موضوعات کلان میشود؛ پدیدهای که در درازمدت، قدرت مطالبهگری، کنشگری اجتماعی و حتی مشارکت سیاسی را کاهش میدهد.
با این حال، مقابله با این الگوی سانسور، گرچه دشوار، اما غیرممکن نیست. نخستین و مهمترین ابزار در این مسیر، آگاهی از وجود چنین مکانیسمی است. مخاطبی که بداند ممکن است در معرض بمباران هدفمند اطلاعات قرار گیرد، بهطور طبیعی نسبت به محتوای دریافتی خود هوشیارتر خواهد بود. در وهله دوم، تمرکز بر کیفیت بهجای کمیت اطلاعات ضروری است. این بدان معناست که مخاطب باید با کاهش مصرف لحظهای و بیهدف اخبار، و انتخاب منابع تحلیلی، معتبر و دارای عمق، خود را از جریان سطحیگرایی رسانهای بیرون بکشد.
از دیگر روشهای مؤثر، میتوان به اولویتبندی شخصی اخبار اشاره کرد. فرد باید بیاموزد که بر اساس تأثیرگذاری اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی، موضوعات را طبقهبندی کند و بهجای تعقیب هر تیتر داغ و فوری، بر موضوعات بنیادین تمرکز کند. همچنین، شناخت زمانهای بحرانی نیز کلیدی است؛ بسیاری از بمبارانهای اطلاعاتی دقیقاً در مقاطع حساسی مانند افشاگریها، بحرانهای سیاسی یا تحولات امنیتی آغاز میشوند تا موضوعات کلیدی در سایه قرار گیرند. تشخیص این الگوها و تکرارهای معنادار، به مخاطب امکان میدهد تا متوجه جابهجایی عمدی افکار عمومی شود.
علاوه بر این، مدیریت زمان حضور در رسانهها یکی از اقدامات کلیدی برای کاهش آسیبپذیری است. زیادهروی در مصرف اخبار، باعث خستگی شناختی و کاهش حساسیت ذهن میشود. اختصاص زمان مشخص و محدود برای مرور اخبار و استراحتهای ذهنی، به حفظ تمرکز و قضاوت صحیح کمک میکند.
باید تأکید کرد که سانسور امروز، دیگر با فیلترینگ یا حذف آشکار ظاهر نمیشود؛ بلکه در بستر وفور اطلاعات، با ظاهری آزاد و بیطرف، عمل میکند. حقیقت در چنین جهانی، نیازمند جستوجوی فعالانه است؛ باید آن را از لابهلای هیاهو، از میان انبوه تیترها و از پس پردههای زرقوبرقدار محتوا، بیرون کشید. آنکس که بتواند در بحبوحه آشفتگی رسانهای، خط سیر اصلی را دنبال کند و معنا را از میان انبوه دادهها تشخیص دهد، نهتنها از دام سانسور مدرن رها میشود، بلکه به مخاطبی مقاوم و آگاه تبدیل خواهد شد، مخاطبی که خود را به ابزار تفکر مستقل مجهز کرده است.