نقدر سیاست های رسانه ای ایران

سانسور، تک‌صدایی و بی‌اعتمادی عمومی

در ساختار رسانه‌ای جمهوری اسلامی ایران، دوگانگی معناداری میان اهداف رسمی و واقعیت عملکرد رسانه‌ها وجود دارد؛ رسانه‌ها در کشور به‌جای ایفای نقش «پل ارتباطی» میان حاکمیت و مردم، اغلب به ابزارهای پروپاگاندا، سانسور، تخریب مخالفان و بازتولید گفتمان‌های رسمی تقلیل یافته‌اند.

نخستین چالش جدی در سیاست‌های رسانه‌ای ایران، تمرکزگرایی شدید در حکمرانی رسانه‌ای است. تمام رسانه‌های ملی و اکثر شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی زیر نظر «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» قرار دارند؛ نهادی که از نظارت قوه مجریه، مجلس یا نهادهای مدنی مستقل معاف است. در نتیجه، فقدان تنوع در سیاست‌گذاری، موجب تکرار ساختارهای کهنه، مقاومت در برابر اصلاحات و ناتوانی در پاسخ به تحولات جهانی رسانه شده است.

اصلی‌ترین بحث در رسانه‌های رسمی در ایران، تک‌صدایی بودن آن‌هاست. روایت‌های رسمی، همواره به‌عنوان تنها صدای مشروع بازنمایی می‌شوند و هرگونه دیدگاه مخالف یا متفاوت، نه به‌عنوان یک عنصر از تنوع دموکراتیک، بلکه به‌عنوان تهدید امنیتی تلقی می‌گردد. این رویکرد، به‌ویژه در دوران بحران‌های اجتماعی (همچون اعتراضات، تحریم‌ها یا وقایع سیاسی) با بایکوت، تحریف یا وارونه‌سازی اخبار همراه می‌شود.

نتیجه چنین سیاستی، کاهش شدید سرمایه اجتماعی رسانه‌هاست. شهروندان، رسانه ملی را نه‌تنها فاقد اعتبار، بلکه عاملی برای انکار واقعیت‌های زیسته خود می‌دانند. این پدیده، زمینه را برای مهاجرت افکار عمومی به سمت رسانه‌های معاند خارج از کشور یا شبکه‌های اجتماعی فراهم کرده که با وجود ضعف در صحت‌سنجی محتوا، دست‌کم اعتماد نسبی بیشتری کسب کرده‌اند.

در رسانه‌های این کشور، سانسور سازمان‌یافته به‌عنوان یک اصل نانوشته جریان دارد؛ از حذف اخبار حساس گرفته تا تحریف واقعیت‌ها و انتخاب گزینشی سوژه‌ها. این سانسور نه‌تنها در لایه سیاست‌گذاری، بلکه در سطح خبرنگار، سردبیر و حتی مجری برنامه نیز به شکل خودسانسوری مزمن نهادینه شده است.

این وضعیت، عملاً اصل گردش آزاد اطلاعات را که رکن چهارم دموکراسی است، تضعیف کرده و با کنوانسیون‌های بین‌المللی نظیر ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی و سیاسی در تعارض قرار دارد.

در همین زمان اعلام میدارم، اینجانب به عنوان دلسوز و مدیون به خون شهدا صرفا در وادی انتقاد سازنده قرار دارم و در نهایت پیشنهادات خویش را نسبت به بهود شرایط عرض خواهم کرد و همچنین از فجایع رسانه های غربی نیز در فضای خود آگاه هستم، اما نکاتی که بایستی به آنها توجه کرد و در این زمان برای ما و کشور عزیزمان خطرناک است، به قالب رسانه در همین خاک بر می گردد نه موقعیت مکانی دیگری در غرب، بنا بر این نگاه بنده انتقادی است و تلاشی برای توجیه عملکرد و حمایت از مکان یا شخصی ندارم.

نظام مالکیت رسانه در ایران، به‌شدت دولتی و امنیتی است. علاوه بر صداوسیما، بسیاری از رسانه‌های رسمی، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها توسط نهادهای وابسته، نیروهای نظامی یا بنیادهای شبه‌دولتی اداره می‌شوند. این انحصار باعث شده تا نه‌تنها رسانه مستقل شکل نگیرد، بلکه حتی رسانه‌های خصوصی نیز یا مجبور به تبعیت از خطوط قرمز رسمی هستند یا با خطر توقیف، فیلترینگ و بازداشت مواجه‌اند.
بحث این نیست که این عملکرد بد است یا خوب، بحث اینجاست که این اتفاق اگر نتواند به درستی مدیریت شود، از شکل طبیعی خود خارج شده، و مخاطب هوشمند آن را رها میکند، هر چند مدیریت یا نظارت یک رسانه که با انبوه جمعیت ارتباط دارد کار درستی است اما اگر درست در این مسیر کار نشود در نهایت چیزی جز ضرر برای کشور نخواهد داشت.

این مدل مالکیت همچنین زمینه‌ساز فساد سازمان‌یافته در بودجه رسانه‌ای، عدم شفافیت در تبلیغات دولتی، و توزیع ناعادلانه منابع میان رسانه‌ها نیز میشود.

در حالی‌که جهان امروز در حال سرمایه‌گذاری گسترده روی آموزش سواد رسانه‌ای از سنین پایین است، در ایران هیچ راهبرد ملی مدون، عملیاتی و پیوسته برای آموزش تفکر انتقادی رسانه‌ای وجود ندارد. نبود سواد رسانه‌ای نه‌تنها مخاطب را در برابر شایعات آسیب‌پذیر می‌کند، بلکه درک او را از تحلیل پیام‌های رسانه‌ای تضعیف کرده و مانع از شکل‌گیری جامعه‌ای مطالبه‌گر می‌شود.

حضور و چاپ تعدادی کتاب ناقص یا تکه تکه به آموزش این علم کمک نمی کند، باستی از سنین پایین برنامه ای بلند مدت برای فرزندان این مرز و بوم در نظر گرفته شود تا در یک نگاه درگیر جنگ روانی و بمباران اطلاعاتی دشمن نشوند.

در سطح بین‌المللی نیز، رسانه‌هایی مانند پرس تی‌وی یا العالم که به‌عنوان بازوهای دیپلماسی عمومی ایران تعریف شده‌اند، به‌دلیل بی‌اعتمادی جهانی به محتوای ایدئولوژیک آن‌ها، به حاشیه رانده شده‌اند. بستن دفاتر، تحریم پلتفرم‌های انتشار و نبود مخاطب واقعی، این رسانه‌ها را به ابزارهایی پرهزینه و کم‌اثر بدل کرده است که صرفاً برای مصرف داخلی و مشروع‌سازی گفتمان قدرت به کار می‌روند.

رسانه در کشور، به‌جای آن‌که «آینه جامعه» باشد، تبدیل به «بلندگوی ارزش محور » شده است. استمرار سیاست‌های تک‌صدایی، سانسور، انحصار، و فناوری عقب‌مانده نه‌تنها رسانه‌ها را از مردم جدا کرده، بلکه شکاف اعتماد میان حاکمیت و جامعه را عمیق‌تر ساخته است. در دنیای امروز که سرعت گردش اطلاعات از کنترل خارج شده، هرگونه تأخیر در اصلاح و بازنگری در سیاست‌های رسانه‌ای، هزینه‌های جبران‌ناپذیری به‌دنبال خواهد داشت؛ هم برای امنیت ملی، هم برای مشروعیت حاکمیت و هم برای رشد فرهنگی کشور.
مدیر کل محترم و اسبق دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۹۷ نسبت به این امر هشدار هایی را داشته اند و تصریح کردند: وضعیت رسانه های ما خوب نیست و بیشتر آنها در کما بسر می برند.
این انتقاد نه از طرف بنده و از طرف سیل عظیمی از همکاران و علاقمندان این حوزه رخ داده است اما فرایندی برای اصلاح آن به صورت گسترده دیده نمی شود.

برای بهبود شرایط رسانه‌ای در ایران، نخست باید تنوع رسانه‌ای را از طریق صدور مجوز به رسانه‌های مستقل و غیردولتی افزایش داد. این تنوع زمانی معنا پیدا می‌کند که سانسور ساختاری کاهش یابد و خطوط قرمز به‌صورت شفاف تعریف شود تا خودسانسوری جای خود را به خلاقیت و اعتماد بدهد. در کنار این اقدامات، ارتقای سواد رسانه‌ای، چه در سطح عمومی و چه در میان مدیران و فعالان رسانه ضروری است. ساختار صداوسیما نیز باید از حالت دولتی خارج شده و به نهادی عمومی و پاسخ‌گو تبدیل شود که در برابر مخاطب مسئول است. استفاده از فناوری‌های نوین در تولید محتوا، روایت‌گری جذاب، و رقابت سالم با رسانه‌های بین‌المللی، از دیگر ضرورت‌هاست. برای بازسازی اعتماد، باید فضای گفت‌وگو بازتر شود و نقد دلسوزانه نه تنها تحمل، بلکه تشویق گردد. حمایت حقوقی از روزنامه‌نگاران، کاهش برخوردهای امنیتی، و تضمین استقلال تحریریه‌ها، پایه‌های این اصلاحات را تقویت می‌کند. همچنین شفاف‌سازی بودجه‌های رسانه‌ای و حذف رانت تبلیغاتی می‌تواند سلامت فضای اطلاع‌رسانی را تضمین کند. در نهایت، دیپلماسی رسانه‌ای ایران نیازمند بازتعریف است؛ زبانی حرفه‌ای، چندلایه و متناسب با مخاطب جهانی، نه صرفاً ایدئولوژیک. اگر مدیریت رسانه‌ها بخشی به نهادهای صنفی و دانشگاهی واگذار شود، مسیر نوسازی واقعی باز خواهد شد.

تغییر سیاست رسانه‌ای، نه در کنترل پیام، بلکه در اعتماد به مخاطب، آزادی حدودی اطلاعات و پذیرش مباحث انتقادی، مشارکت عمومی و پذیرش تنوع است. بدون آن، رسانه ملی دیگر “ملی” نخواهد بود؛ صرفاً رسانه‌ای برای بخشی از قدرت باقی می‌ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *