شناخت ماهیت پنهان و آشکار جنگ
در میدانهای نبرد، آنچه مشاهده میشود، همیشه آنچیزی نیست که واقعاً در حال رخ دادن است. فرماندهای که جبههای را باز میکند یا واحدی را عقب مینشاند، الزاماً به دنبال پیروزی یا شکست در آن نقطه خاص نیست. او ممکن است مشغول اجرای بخشی از یک طرح بزرگتر باشد همان چیزی که در ادبیات نظامی به آن استراتژی میگویند.
استراتژی، طراحی کلان جنگ است. تعیین اینکه هدف نهایی چیست، جنگ به کدام سمت باید کشیده شود، در کجا باید فرسایش داد و در کجا باید حفظ نیرو کرد. اما چون این تصمیمات در لایههای فرماندهی عالی اتخاذ میشود و بخشی از اطلاعات عملیاتی محرمانه است، برای نیروهای میانی یا حتی ناظران بیرونی، قابل مشاهده نیست.
در مقابل، تاکتیک چیزی است که روزانه در میدان اجرا میشود. انتخاب نقطه پدافندی، نحوه استفاده از آتش، آرایش نیرو، مانورهای فریب، و ترتیب حملهها، همگی تاکتیک هستند. تاکتیک، ابزار اجرای استراتژی است. و چون قابل رؤیت است، همیشه تحلیل میشود، اما اغلب بدون اینکه تصویر کامل از استراتژی درک شود.
استراتژی دشمن را نخواهید فهمید!
همینجاست که بسیاری از تحلیلها اشتباه میکنند. مثلاً عقبنشینی از یک ارتفاع، ممکن است نشان شکست تلقی شود، در حالیکه از منظر استراتژیک، بخشی از عملیات زمینگیرسازی دشمن است. یا یک ضدحمله برقآسا ممکن است تصور تحرک بدون برنامه را ایجاد کند، در حالیکه دقیقاً نقطه آغاز اجرای استراتژی کنترل عمق نبرد است.
ویژگی اصلی استراتژی این است که پیچیده، چندلایه و اغلب فریبدهنده است. هیچ ارتش منظمی طرح عملیاتی خود را آشکار نمیسازد. در مقابل، تاکتیکها طوری طراحی میشوند که گاهی حتی تحلیلگر را گمراه کنند. مثل زمانیکه آرایش نیرو طوری چیده میشود که نقطه تمرکز حمله را پنهان کند.
درک این تفاوت برای هر افسر عملیاتی، تحلیلگر میدان، یا فرمانده جزء ضروری است. کسی که استراتژی را با تاکتیک اشتباه بگیرد، ممکن است در لحظه، تصمیماتی بگیرد که مغایر با اهداف کلان نبرد باشد. و کسی که بتواند تاکتیکها را بخواند اما نیت استراتژیک را حدس بزند، چند قدم جلوتر از میدان است.
در یک کلام: استراتژی دیده نمیشود، اما جهت میدهد. تاکتیک دیده میشود، اما الزاماً معنای واقعیاش همان چیزی نیست که به چشم میآید.